Malasema




Tuesday, September 28, 2004

٭
هر چقدر هم که صدای Mp3Player ات زیاد باشد ؛
فریاد چشمهای من را می شنوی دختر جوان.
و لبخند نحسم را.



........................................................................................

Monday, September 27, 2004

٭
یه گزارش بود بعد نشون می داد که همه دخترا
اولویت اول برای همسر رو "صداقت" گذاشته بودن.
بعد حتما من هم جنده ام.



٭
It's All Over – The God Machine
چند روزه همش شبیه این شدم.
وجه شبه هم نداره.



٭
وَاصطَنَعتُکَ لِنَفسي
و من تو(موسی) را مخصوص خود تربیت کردم و ساختم.
آیه 41 سوره طه از قرآن
فدای اون جبر و اختیار نویسنده کتابه.



٭
غلام منت آنم
که از هر آنچه رنگ تعلق بگیرد آزاد است.
کیرش هم میخورم.



٭
ایندفعه سرم خیلی خیلی کم تر گیج میره.
آخرین جفت گلابی ها به نوبت
وحشیانه گاز زده می شود.
اون کارتونه اسمش چی بود که دو یارو بودند که
همش گلابی می خوردن و سر گلابی ها دعواشون می شد ؟
خوردنشون هم ملچ ملچ صدا می داد.
و قید استمرار بر آهنگ
Honey, all the movements you're starting to make
See me crumble and fall on my face
And I know the mistakes that I've made
See it all disappear without a trace
And they call as they beckon you on
They say start as you need to go on
As you need to go on
As you need to go on
So meet me by the bridge
Meet me by the lane
When am I gonna see that pretty face again
Oh meet me on the road
Meet me where I saidBlame it all upon a rush of blood to the head



٭
خودکار بیک موطلایی ترین زنی که در اتوبوس دیدم ؛
دو خط از 3000 متری را که میتواند طی کند؛ طی می کند و می خشکد.
موطلایی ترین زنی که در اتوبوس دیدم لبش را گاز می گیرد و یک اه می گوید.
حتما من هم به تبلیغات دروغ بیلبورد ها لعنت می فرستم.



٭
لوتوس اسمه یه پیرمرد 68 ساله بداخلاق بود. لوتوس همیشه یه زیر پوشه چروک تنش بود.
از زیر زیرپوش سفید چروکش موهای سفید سینه اش بیرون می زد.
لوتوس وقتی 13 سالش بود یه گلو درد گرفت و گلوش چرک کرد. از اون موقع تا هنوز طعم اون چرک پشت گلوش قایم شده.
مشکل وقتی بیشتر میشه که دقیقا زمانی که لوتوس داره خوشمزه ترین یا لذیذترین
وعده غداشو میخوره ؛ دقیقا وقتی آخرین لقمه غذا رو قورت میده و میخواد لذت ببره
اون طعم لعنتی تو دهنش پخش میشه.
لوتوس از لجن بودن گلوش به هیچ کس نمیگه. اون بد اخلاق نیست.
فقط از آدمای پر حرف بیشتر از اون چرک گلو بدش میاد.
البته
به غیر از رامیستا ؛ تنها نوه دختری تنها خواهرش ؛
همون خواهری که در پول غرق بود و
لوتوس تنها تو کلبه خودش تو پشت تپه آفتاب زندگی می کرد.



٭
پسر نمیدونی امشب چقدر حال داد. رفتم تمام آهنگای قدیمی رو که الان بهشون میگم جواط پیدا کردم.
گوش کردم. خیلی باحال بودن. اینقدر باحال بود. به نفس نفس افتاده بودم. از آقا کریس بگیر تا کوهن و دایدو و سلن و کت استیونس و جورج مایکل و لیونل ریچی و خولیو. خیلی باحال بود. خدا بود. همچین خاطرهای هم به جز روزمرگی باهاشون نداشتم ولی همین که یاد حال کردن هام با اینا میفتادم حال می کردم. آقا خدا بود خدا. اصلا کس ننه متال و راک .
How can I try to explain
When I do he turns away again
It's always been the same , same story
...
Sadness
In my eyes
No one guess
No one try
Loveless
In cold with your last breath
it saves me soul
Your smiled memory
like a Jesus to a child
..
for every single memory
has be come part of me
you always be
my love
when have been loved
so I know



٭
باز قبلنا یه ذره پشمو و کلک داشتیم که وقتی حوصلمون سر میره
اونا رو فر می دادیم. الان اونو هم نداریم. جون مادرت نپرس که چیو میگم.



٭
یکی از از سرگرمی های سالمم پاک کردنه.
پاک کردنه یادداشت هایی که به دلایل نا معلوم اون لحظه باهاش حال نمی کنم.
با این عکس قبلیه اصلا حال نمی کنم. اصلا پس آره.



........................................................................................

Friday, September 24, 2004

٭
اگر از کنارم رد می شوید
آهسته تر رد شوید.
میخواهم نمودار " x نوک کیرم" بر
" t استشمام بوی داف ها" را رسم کنم.

پ.ن. اکیدا صعودی هست.



٭
باید رساله رو دوباره نگاه کنم.
فکر کنم یه جمله ای باید تو مایه های این داشته باشه که
هر پیغام send to all از 70 بار زنا با مادر کریه تر است.



٭
ما پروفایل هر کی میریم می بینم خانوم بن بست
خایه های طرفو گرفته و میماله به سر و صورتش.
داستان چیه ؟
آدم جنده نباید که حتما بغل کسش عکس پروانه باشه.
البته شرمنده که من ریدم تو حریم خصوصی تون.

پ.ن. از نظر ادبی مطلب بالا ایهام باحالی دارد.



٭
وبلاگ نوشتن یه مرضه.. یه خوشی زیادیه که زده زیر دلت..
.بلاگ نوشتن نیاز نیست.. یه کسخلیه محضه.. یه بدبختیه..
اونقدر بدبختیه که میخوای نوشته هاتو بقیه بخونن..
همین تویی که می گی کس ننه بقیه.. تویی که بقیه رو کیرتم حساب نمی کنی.
دونه دونه حروف رو تایپ می کنی تا اون بقیه جونت واست بخونن
حتی نحوه نگاه کردنمون هم به زندگی عوض شده. آدم وقتی به بعضی از حوادث روزمره
نگاه میکنه مثل قبل نیست.. یه صدایی شبیه صدای وبلاگش براش حرف میزنه و جمله میسازه..
من مریضم یا واقعا همینطوره ؟
هی بلاگر.. برو بمیر.



٭
کلیپ Girls of summer ..
اون پسره بود که دخترا رو نگاه میکرد که دارن دوش می گیرن.
بدون شک اون زمان محبوب ترین آدم زندگیم فریزر بود. همون کاراگاه بنت و به سوی جنوب.
This Desert Rose Heeley Eeeleey
برادر خاطرت هست ؟
تو می تی کومان هم اون قسمتی که
کایکو دسمال قدرت رو می بست دوست داشتم.
اون پسره که می دوید توی It's my life که به زیدش برسه.
می خونم آخ که دیگه فرنگیس..
برادر جان
شما نمی دونید اون شلوارک آبی یک وجبی من الان کجاست ؟



٭
امروز یه دختر قیافه تخمی و ساده دیدم و عاشقش نشدم.
جریان چیه ؟



٭
و زن هایی که در هر نگاه به دخترشان یاد عروسی کردن او میفتند.
قرمه سبزی با ته دیگ برای ناهار و بعد از خواب ظهر ؛ چایی دم می کنند.
شام کتلت درست می کنم..
مریم جان خاشخاشی نگیر. بگو ساده می خوام.
و در انتظار سریال "تب سرد" با لبخند زانو های خود را مالش می دهند.



٭
با سرعت دویدم و توی اولین کوچه که رسیدم.
به دیوار تکیه دادم.
همین طور نفس نفس می زدم و به آسمون نگاه می کردم.
خستگی داشت بر استقامت زانوانم غلبه می کرد.
با تمام وجودم از خدا خوستم که کمکم کنه.
من این کس شرا رو می نویسم تو هم تا آخرش میخونی؟
کس خل.



........................................................................................

Thursday, September 23, 2004

٭
تو سالن دوم وبلاگ ها همه با دهن های باز منتظر بودن.
همه حرفی ته گلوشون بود و میخواستن بلند به همه بگن ولی نمیدونستن چی رو؟
بیشتر به دهن هم دیگه نگاه می کنیم تا سر نخی از حرفای عفونی ببینیم و با خوشحالی لبخند بزنیم.
خب چرا هیچ کس حرفو نمی زنه ؟
من هم با دهن باز
و چشمهای گرد به دهن های باز همسایه هام نگاه می کنم
اون هم مثل من به دهن نفر بعدی زل زده و منتظریم تا از اون ته ته ها
ولش کن.
سالن دوم وبلاگ ها.



٭
باز این مامانم الویه درست کرد.
دهنمون صاف میشه تا تموم بشه.
قوت غالب یعنی این



٭




Another day another night inside a lonely world
Another game another fight inside a lonely world
Another wrong another right inside a lonely world
Such a lonely world



٭
رو صندلی چهارم ردیف دوم از عقب کنسرت سمفونیک گروه آوا
دختری ویالن به دست نشسته بود.
نه آدم جالبی بود نه آدم خاصی. یک وبلاگ نویس کسخل.
موقع ویالن زدنش بعضی وقتا یاد چت های خنده دارش می افتاد و ریز می خندید
یا یاد کامنتای ناجور می افتاد و اخم میکرد و لبهاشو فشار می داد و محکمتر می زد.
هنوز نمی دونست که استادشو دوست داره یا نه. نمیدونست برای چی ویالن میزنه یا چت میکنه یا مینویسه.
هنوز شک داشت پسر تک زن گروه رو بیشتر دوست داره یا پسر صندلی آخر ردیف.
اون مواظب بود که درست بزنه . به جای ااین سوالابا چشمای پر از لبخند فکر کرد وبلاگ همسایه ؛
بعد از دو سال ؛
سر قرار ،
با تی شرت میاد یا با پیرهن مردونه.



٭
Shine on you crazy diamond
Maybe shame.. ha?



٭
بر که گله کنم آناهیتا ؟
بر بخار این نفس های ممتد که بر شیشه ها خود را میکوبند و شیهه می کشند ؟

پ.ن.
آناهیتا نام خداوندگار آبها و دریاها که ایرانیان کهن معتقد بودند.
پ.ن.2
من خیلی خفنم.



٭
البته بعضی از وبلاگا هم هستن که وقتی میخونم
بر دانه دانه نوک انگشت هایی که برای تایپ کردنشون فرود آمدن بوسه می زنم.



٭
همین خدا رو نگاه کن. نه خواب داره نه خوراک داره.
نه زن نه بچه نه محبت والدین و نه نوازش های پدر و مادر بزرگ
نه مزه دستپخت های ماکارونی خاله رو و نه لذت سگا بازی کردن با پسر دایی.
نه نرمی تن زیدشو چشیده و نه تا حالا جق زده. نه تا طعم داد زدن سر مامانش رو.
حتی حس گناه کردن هم نچشیده. به یاد مرگ هم نمیفته.
عوض چی داره ؟ تا دلت بخواد کلفتی. همین بسه شه.



٭
به اون مرد عینک داره بگو شماره پرونده من 80011517 هست. بگو تو
صفحه دوم تو قسمت موارد خاص بنویسه
در خانواده ای خز و جواط بزرگ شده. با آدمهای کیری. آره بگو با
آدمهای کیری بزرگ شده. آره خیلی خیلی کیری.



٭
در را می بندم.
اجازه می دهم سکوت در تنهایی خود شجریان گوش کند.
بی شک رشد می کند.



٭
- از غذا خوشت اومد ؟
نه
- سس بزن ببین چقدر خوشمزه میشه.
نتیجه گیری امروز:
به ان هم سس بزنی خوشمزه میشه.



........................................................................................

Monday, September 13, 2004

٭
شب بخیر مونیکا. شب بخیر آنجلینا. شب بخیر اسکای. شب بخیر پاملا. شب بخیر الا .
شب بخیر کایلی . شب بخیر ونسا . شب بخیر جنی. شب بخیر آلیسا.
شب بخیر هُلی. شب بخیر شارون. شب بخیر دورو.
شب بخیر کامرن. شب بخیر سیکتوم.
شب من هم بخیر.



٭
ترو خدا ببخشید که یه هفته میشه پروفایل اورکاتم رو آپ نکردم.
راستی
قبلنا quite witted و friendly
الان Agnostic



٭
تو هم همین قدر از علامت تعجب بدت میاد ؟
مثل برنامه های تلویزیون که تا آدم کلمه "طنز" رو نبینه نمی فهمه که باید بخنده.



٭
بیا بغلم.
میخوام برات قصه تعریف کنم.
قصه دختری که به پوچگرایی رسیده بود و
پسری که هیچی نداشت.
حتی تخم زندگی کردن.



٭
به سرش ندا بر آمد که بایزید
هنوز تویی تو همراه توست
اگر خواهی که به ما رسی
خودت را بر در بگذار
و درآی/



٭
اگه یه حپه انگور هم با همین اطمینان
بزاری کف دستت و بندازی دهنت و یه لیوان پر روش آب بخوری
اندازه یه قرص مسکن برات کار میکنه.



٭
فکر می کردم ماهیچه شصت دست راستم اینقدر قوی هست که قبل از بالا اومدن مامانم از پله ها؛ آبمون بیاد.
پ.ن. من به گا رفتم.



٭
این شش امین صفحه ورد هست که دارم می نویسم ولی پابلیش نکردم.
تا حالا اینقدر معرفت نداشتم.
نه می بینمتون و نه درست می شناسمتون و و زیاد به یادتون میفتم.
ز- ی – الف – دال



٭
"العالم محضرُ الله
لا تعاصوا فی محضره"
مثل این میمونه که سر در جنده خونه بنویسن
لطفا در این مکان زنا نکنید.



٭
هیکل نره خر رو گنده کردیم و یه کار فقط بلدیم.
اعتراف کردن و افتخار کردن به اعترافات.



٭
وبلاگهایی که بعد از جق زدن پابلیش می شوند.
و وبلاگ هایی که بعد از لاسیدن اولین محبت از بی اف ها



٭
مگر نمیدانی کیستم ؟
یه تن پرور حراف که یک بطری سبز رنگ را به 9 سال زندگی ترجیح می دهد.
به امید روزی که این یادداشت به 5 زبون زنده دنیا ترجمه بشه.



٭
من تو آینه نگاه می کنم و میگم
shall we?
بعد دود سفیدهمراه نور قرمز تو اتاق میپیچه و من احساس خفن بودن می کنم



٭
یواش یواش تک تک مفاصل بهتر از آب روان شورع به درد کردن می کند
به جز
مفصلی که پسران بهتر از برگ درخت التفات داشتن
به کوری چشمشان



........................................................................................

Sunday, September 12, 2004

٭
نمیدونی امشب چقدر از کیری بودن قیافم خوشم اومد.
پ.ن.
مالاسما امروز همان روز عزیزی هست که کچل کردی و
حس کردی که اگر یه کلاه هم بزاری با کیر فرقی نداری



٭
اول دبیرستان فکر می کنی تنها تو توی کلاس هستی که جق می زنی و چقدر با بقیه فرق داری.
چقدر بقیه از لذت هایی که و می بری بی خبرن. یه ذره می گذره. با 4 تا آدم حرف می زنی. تیکه تخمی سر کلاس میندازی و ملت حال می کنن. بعد می فهمی تو تنها پسری هستی که توی کلاس کمتر از بقیه جق می زنی. مهمونت میکنن بر و بچ و مهمون می کنی. دعوا هم میکنی و عین خر کتک می خوری. بهترین دوستات یواش یواش از همین مدرسه بیرون میان و فاب می شین. سال دوم که بشه دیگه با همه رفیقی. با همه حال میکنی و بقیه هم با تو. 4 تا آدم خوب هم هستن که همینجوری دلت میخواد به گا برن. اخراج از کلاس هم ااینقدر عادی شده که اون ناظم هم نمی پرسه واس چی میری بیرون کلاسی؟ مشاوره مدرسه هم که خیلی ادعای روشن فکری می کنه و باهات صحبت میکنه و تو هم کثیف ترین اعترافات زندگی تو می کنه و اونم طوری جلوه می ده که خیلی طبیعیه و تو هم لبخند میزنی که واقعا خوشحال هستی که یک نفر هست که به داد ما برسه. مشاوره مدرسه یه تیکه پارچه سبز بهت میده که به دستت ببندی و اعمال شیطانی رو کنار بزاری. خیلی معصومانه پارچه رو به مچ دست راستت هم می بندی. شاید اون مشاور مهربون خودش می دونست انجام اعمال شیطانی با یک مانع مذهبی و احساس بیشتر گناه لذت رو چند برابر می کنه. رو زمین میشینی و به ستون تکیه میدی و ته مونده ساندویچ یه یارو رو گاز می زنی و به مچ دست بقیه بچه ها نگاه میکنی که همه یه پارچه سبز دارن.
واقعا لذت بخش بود. دبیرستان. وقتی سال دوم بودم عقب کلاس ادای روندن کامیون رو در میاوردم. بچه ها می خندیدن. اصلا برام خنده دار نبود ولی در میاوردم که حال کنن. کلا زیاد دلقک بودم. خوشم میاد که خودمو به حماقت و نفهمی بزنم. انگار که هیچی نمیدونم و خرم. شاید به خاطر همین کارا بود که سیب زمینی شدم و غیرت رو تو کونم کردم. منظورم فقط تعصب و مذهبی یا ناموسی نیست. کلا زندگی. اصلا چرا اینا رو میگم ؟سال سوم بود که کم کم لب ما به سیگار هم خورد . ولی حتی دوستام هم نمیدونستن. یعنی برای اینکه بگم ما هم باحالیم و اینا نه. اصلا. هر موقع خونه خالی می شد همه کس می کردن ؛ من عشقم این بود که لخت راه برم و اگه پولی در کار باشه زنگ بزنم پیتزا بیارن و شب ساعت 12 با آهنگ شروع کنم ظرفای شب قبل رو بشورم.سیگار هم با دلستر! ساعت 2 اینا هم جارو برقی می کشیدم و حدس می زدم همسایه پایینی فحش خواهر میده یا مادر. راستی همون سال دوم بود که دستم به دختر خورد. خیلی بد بود. یا من بلد نبودم یا اون یا هر چیزه دیگه. سال سوم حس می کردم اگه گی بازی در بیارم خیلی آدم خفنی هستم. یه هفت نفری می شدن که به هم لب می دادیم. چلپ چلپ. هیچ وقت اقرار نکردم که بدم میاد. هیچ وقت نگفتم که من تا 10 سالگی لیوان دهنی دیروز خودمو نمی خوردم و حالا کونو هوا کردم. البته الان خوب دیگه بدم نمیاد . یعنی نه خوشم میاد نه بدم. شاید بشه گفت نحوه درست لاش بازی رو میدونم . کی باید جنده شی و کی باید کسکش. نه بابا.. از کجا بدونم. این چت و اینترنت و اینا خیلی کمکم کرد. مخصوصا چت. سرعت رشد کردنم رو زیاد کرد. از اون آدمی که پی-ام میداد و خوشمزگی می کرد که دختر 13 ساله باهاش دوست بشه تبدیل شدم به.. به چی ؟ نمیدونم. یه چیزی غیر از اون. خسته شدم فعلا.



........................................................................................

Archives

07/04   08/04   09/04   11/04   02/05   10/05   11/05   12/05   01/06   02/06   03/06   04/06   05/06   06/06   07/06   08/06   09/06   10/06   11/06   12/06   01/07   02/07   03/07   04/07   05/07   06/07   07/07   09/07   02/08   03/08   02/10   03/10   04/10   05/10   06/11   11/11   02/12  

Home