Malasema




Saturday, April 29, 2006

٭
بعضي اوقات دلم مي خواد يه گربه باشم
كه وقتي تاتي كوچولو بغض مي كنه منو بغل كنه
سخت فشار بده
و گريه كنه
آروم آروم



........................................................................................

Friday, April 28, 2006

٭

I still wave at the dots on the shore
And I still beat my head against the door
I still rage and wage my little war
I'm a shade and easy to ignore
I'm a shade and easy to ignore



........................................................................................

Thursday, April 27, 2006

٭
گاهي اوقات درونت تركي مي خورد
و تق صدا مي دهد
انگار كه كسي بر دربي شكسته مي كوبد
تا مطمئن شود كه كسي خانه نيست



........................................................................................

Sunday, April 23, 2006

٭
به زور مي نويسم
همش تقصيره اون پسره كون نشوره ؛ اومدو منو ياد قديما انداخت
اه همش تقصيره اون كفشدوزك سياهه كه سر تربيت بدني رو دستم راه رفت
از انگشت سبابه اومد پايين و از شست رفت بالا
انگار داره اورست فتح مي كنه
تازه رسيد اون طرف دست و عين خر شروع كرد راه رفتن
باز اون طرف كف دست و باز هي راه رفتن

كفش دوزك كوچولو چرا كونتو پاره مي كني؟
داري رو كف دسته من راه ميري كه چي؟
كه برسي اون طرف كف دست ؟

يه هو انم گرفت
صبح پا ميشم ميرم دانشگاه و بعد ناهار
كز كردن تو كوچه ها و لاس زدن با تو شايد يه فيلم يا يه كتاب
تلفن و سر كار و خواب و صبح و خواب و صبح
ببين منو
رو كف دست كدوم مادر جنده اي داريم مي دويم ؟
كدوم كسكشي داره لرزه شونه هامونو ميبينه و هر هر مي خنده ؟
چقدر ديگه راه بريم تفريحش تموم ميشه و كف دستشو مي بنده ؟



........................................................................................

Saturday, April 22, 2006

٭
تو بايد كسي باشد كه بشود ساعت ها سكوت كرد و لذت برد
بشود پاها را آويزان كرد و ساده ترين چيز ها را ديد
بشود الكي الكي احساس خوشبختي كرد
حتي بدون ريز ترين دليل ها
بايد كسي باشد



........................................................................................

Wednesday, April 19, 2006

٭
با تو كشانه و قوسانه ام مي آيد
[+]



٭
نگار من
بهار من
دوست دارم
چون مي دانم مي روي
گر بماني كه انمي
بمان كه دوست دارم
برو كه دوست داشته باشم



٭
من قرار نبود انسان باشم
من يه خرسه تنبل بودم تو كامچاتكا
نيمه دوم سال مي خوابيدم
نيمه اول سال چرت مي زدم

اين زنگ هاي قدبلند گوشي باعث شد
خرس تنبل بودنم تبديل شه به انسان
به يه ما لا س ما
به يك گه ؛
با يك روبان عاشقانه



٭
داستان يك مرد عادي و يك زن
يك مرد عادي با اينكه يك زن را بسيار دوست داشت
ولي در خود احساس ضعف و بدبختي و بيضي مي كرد.
يك مرد عادي از خانه بيرون رفت و شروع به راه رفتن كرد
و تمام راههاي دنيا را رفت و حسابي فكر كرد
يك مرد عادي ناگهان تصميم خودش را گرفت
او به جنگل رفت و با تبرش درخت ها را زد
و شير و گاو و كوالا و پنگوئن و اسكيمو را كشت
و با پولش يك گردنبند الماس گرانقيمت براق خريد
او با يك هيكل ورزشي هديه را به يك زن تقديم كرد.
در آخر يك زن به آغوش او مي رود و در حالي كه او را مي بوسد
يك مرد با لبخند به لنز دوربين نگاه مي كند.
پايان



٭
من پير شدم
سن و سالي ازم گذشته
ديگه نمي تونم
جولي بسه



........................................................................................

Sunday, April 16, 2006

٭
زندگي من و تو
جاده اي هست از تلاقي نگاه ها
پ.ن.
بعضي از نگاها به زل زدن تبديل ميشه



........................................................................................

Saturday, April 15, 2006

٭
در شهري كه من هستم اينطور است ،
تلفن هاي همگاني هيچ وقت زنگ نمي زنند.
اگر هم زنگ بزند كسي رغبت نمي كند جواب دهد.
اگر هم كسي گوشي را بردارد
آن كسي نيست كه با سيگارش
انتظار تو را مي كشيده است.



........................................................................................

Wednesday, April 12, 2006

٭
همه ما در بچگي از درختي بالا رفته ايم
كاش هيچ وقت پايين نمي آمديم



........................................................................................

Monday, April 10, 2006

٭
اگر چه تشنه و گرسنه بود ولي ته دلش خوشحال شد. نميدانست چرا سوار شد و بكجا مي رود ، ولي با وجود همه اينها با خودش فكر كرد : «شايد اين جوان هم ...



٭
من آنقدر جسورم
كه در خيل عظيم زنان سياه پوش
ترا در لباس قرمز ببينم
اما من ِ ترسو ،
آنقدر جسور نبودم
كه اين را به تو بگويم



٭
شبي كه ساني مرد
دريا جسد يه دختر چشم آبي با موهاي مشكي رو مياره ساحل و
ميره



٭
سياه ترين خلاف كارا
خلاف كار ترين سيا ها
تو اون بغض چند ثانيه اي بعد از سكسشون
ياد لبخند هاي كهنه مادرشون ميفتن



٭
سخت است وقتي خودت را ميبيني
خودي كه مثله تو دارد چيز ميز مي نويسد
خودي كه مثل تو فيلم را تنهايي مي بيند
و كتابهايش را دوباره مي خواند و آهنگاي غير مادي گوش مي دهد
خودي كه ميخواهد طبيعتش را دستكاري كند
خودي كه مي خواهد جهش كند از ميان اعداد تكراري و
بريند به زندگي خوب نفهمي
بريند به زندگي شيرين كبكي
بريند به لحظه لحظه لبخند هاي گوسفندي
و وقتي خودت را ميبيني كه جلويت زنده گي مي كند
چند سال گذشته تو است
حرامزاده راه مي رود و نگاهت مي كند
و پيدات كرده و منتظر اشاره توست براي درد كشيدن
در ميان اعداد تكراري مرحله بعد
با خودم چه كار كنم ؟
...
همون كاري كه تو با خودت(م) كردي ؟
همون كاري كه قراره چند سال ديگه اون با نفر بعدي بكنه ؟



٭
مي بيني ؟
مجبورم ميكني پست كنم
مجبورم مي كني تنها ،
مجبورم مي كني تنها ليز بخورم روي اين زمين اسكي
و سر بخورم تا دنياي زر
تو اين شباي تاريك زمستون



........................................................................................

Archives

07/04   08/04   09/04   11/04   02/05   10/05   11/05   12/05   01/06   02/06   03/06   04/06   05/06   06/06   07/06   08/06   09/06   10/06   11/06   12/06   01/07   02/07   03/07   04/07   05/07   06/07   07/07   09/07   02/08   03/08   02/10   03/10   04/10   05/10   06/11   11/11   02/12  

Home