Malasema




Friday, November 24, 2006

٭
تو قطار خوابيده بودم
صبح نشده بيدار شدم و اومدم تو راهرو ؛ تمام ستاره ها معلوم بود و نزديك
ماه رو هم ديدم ؛ گرمم بود و دلم ميخواست باد بخورم
تو راهرو يه مرده لب پنجره وايساده بود و باد مي خورد
زور زدم پنجره جلو كوپه خودمو باز كنم نشد. هر چي زور زدم نشد
همه پنجره ها بسته بود جز ماله آقاهه
داشتم از كنارش رد مي شدم گفتم :
" چطوري بازش كردي‌؟ هر كاري كردم نشد "
گفت: " خب تو هم اينجا وايسا"
منم وايسادم. باد خوردم.
فطار تندتر رفت.



........................................................................................

Saturday, November 11, 2006

٭
هر قدر هم سياه بودم تو شب حل مي شدم
قبلنا



........................................................................................

Tuesday, November 07, 2006

٭
در نصف دود سيگار هايم
مي بينم ،
خيالاتم را
در نصفش روياهايم را
نصفش هم براي واقعيت الانم
هي پسر.. كم سيگار كشيديم



٭
دخترك از خواب بلند شد
صورتش را شست و اشكهايش
سفيدترين لباسش را پوشيد
بين خودمان بماند- كمي هم آرايش كرد
و در صبح ترين بيشه اين حوالي
شروع به دويدن كرد
دويدن
دويدن



٭
مي ترسم خيلي از چيزارو "چِراي" زندگيم كنم
چيزايي كه عاشقشونم
از ترس اينكه يه روز ببينم وظيفه ام شده
تازگي ها ديوونه تر شدم
پيش خودمون بمونه
كم تر مي ترسم



٭
وقتي ساعت 10 شب تو راه خونه
تو مترو راه ميره و ميگه : 7 تا بادكنك 200 تومن
حتما بايد پري آرزوها با چكمه قرمز و چوب جادويي
ظاهر شه تا خوشحال شي
احتمالا باز علامت سوال



٭
دلم تنگ شده براي تاريكي اتاق
آهنگ سريال پوآرو
افتادن تصاوير بر صورتم
و ترس فلسفي من



٭
كير عجب چيزه عجيبي ست آقا
بي ادبي مرا ببخشيد ؛ ولي عجيب است آقا
هم با نفرت راست مي شود هم با عشق
شايد آن يكي عجيب تر باشد
آلت زنانه را مي گويم
كافي است تصور كني
كه دماغش مي خارد
و عطسه مي كند
تصور كن حالت عطسه كردن يك كس را
تصور كن
تو مي توني



٭
شاگرد ها وقتي اشتباه مي كنند 2 دسته ميشند
1. دسته اي كه متوجه اشتباه مي شود و تصحيحش مي كند و كارمند خوبي مي شود
2. دسته اي كه زير بار نمي رود و انقدر خودش را قبول دارد كه تبديل به قانون مي شود
مثال دسته اول : همه عالم به غير از نيچه گدار ...



٭
مي گفت قبل تر ها وقتي تلفن تموم مي شد
شروع مي كردم به گريه
هم من اونو هم اون منو دوست داشت و همه چيز رو به راه بود
و من ناراحت بودم كه چرا ايندفه خوشحالش نكردم
و اينجاي دوست داشتنه كه صدمه ميزنه
ميل به يكي شدن و مرتب حس اينكه تو هنوز براش كمي
دلم سوخت به حال سيم هاي لخت تلفنم
كه روز به روزم بيشتر ميشه



٭
من نه اونقدر قوي هستم كه پوزخندم بتونه چشاتو خفه كنه
نه اونقدر شجاع كه چشامو از زمين بردارم
من ضعيفم؛ صدقه هم نمي خوام
فقط مثه يه توله سگ نازم كن و بزا تو ويترين
بزا تا وقتي از مد نيفتادم فك كنم مال تو بودم



٭
گاهي اوقات نميفهمي عاشق شده اي
يا ديوانه
فقط مي داني شده اي
و همين كافي است كه بي دليل ترين لبخندت را بزني
و رد شوي



........................................................................................

Saturday, November 04, 2006

٭
دلم مي خواد
يه دسته گل به آب بدم



........................................................................................

Archives

07/04   08/04   09/04   11/04   02/05   10/05   11/05   12/05   01/06   02/06   03/06   04/06   05/06   06/06   07/06   08/06   09/06   10/06   11/06   12/06   01/07   02/07   03/07   04/07   05/07   06/07   07/07   09/07   02/08   03/08   02/10   03/10   04/10   05/10   06/11   11/11   02/12  

Home