Malasema




Tuesday, August 31, 2004

٭
اینجورا که بوش میاد قراره کمرنگ بشم.
اونقدر هم نقطه پررنگی نبودم که خداحافظی و سلام بزنم تنگش.
اصلا رنگ ندارم.



........................................................................................

Monday, August 30, 2004

٭
اونطور هم نیست که از همیشه همیشه احساس بدبختی بکنم.
تصادفا روزی چند لحظه میشه که احساس خوشبختی می کنم.



٭
یعنی یکی تو دنیای کیری نیست که به من حسودی بکنه ؟



٭
آخر
فرو می شکند
جمجمه ام
بر سنگ فرش خیابان

این صد بار



٭
2 مولتی مدیا باز کنید.
یک آهنگ مورد علاقه را با اختلاف 2 یا 3 ثانیه
به وسیله آن دو مولتی مدیا گوش کنید.
کسکلک بازی جالبی است.



٭
آدم وقتی اکس و مرفین بالا میره
همش دور و برش صدای گیتار برقی می شنوه ؟



٭
هر غلطی میخوام تو زندگیم بکنم فقط یک کلمه دلیل برای نکردنش میشه.
هر گهی که میخوام بخورم. هر گهی.
بابا من کون هم نمی تونم بدم با این وضعم.



٭
اکثر شبا خواب می بینم.
حتی از در اتاق بستن هم بیشتر آرامش میده.
جالب اینه که هیچی هم یادم نمی مونه ازشون.



٭
پسر 15 ساله لبخندی زد و بسته کاغدی که دختر تقریبا 17 ساله از پنجره انداخته بود پایین برداشت.
پا خوشحالی بسته کاغذ را باز کرد. لبخندش خشک شد. چیزی جز تکه ناخن های لاک زده در کاغذ نبود.
صدای خنده دختر از پنجره؛ تکانی به ذکر هر موجود مذکری داد.
پسری که در پنجره رو به رویی شاهد ماجرا بود به خودش قول داد که خار دختر را بگاید.
پایان.



٭
چقدر این پیر مرد های معصوم و با وقار که تو پارکا میشینن استمرار خوشگلی دارند.
همونا که مثل پالس تلفن هر چند ثانیه یه بار به خودشون میگن هی روزگار.



٭
شاید من همان دختر دانشجویی بشوم عاشق استاد پیر کلاس فلسفه می شود و می میرد.
شاید هم همان استاد فلسفه که دختر دانشجویش عاشقش می شود و استاد را می کشند.



٭



هی پسر.. واقعا دارم عقیم می شم.



........................................................................................

Sunday, August 29, 2004

٭
یارو تو خیابون گفت آقا خوش به حالت.. همیشه اینقدر شنگولی؟
از آن موقع تا حالا کیری نبود که در کان ما فرو نرود.
جون تو شنبه ها خیلی کیریه..
فکر میکنم همه شروع ها تخمیه.
فکر می کنم.
حتی جون ندارم بگوزیم.
حالا خودمونیم موقع هایی هم که جون داشتیم گوزم نمیتونستیم بدیم.
مرامی بمیر دیگه
بمیر



٭
عقده رویاهای اون 4 گرم سلول خاکستری داره خفم می کنه.



........................................................................................

Saturday, August 28, 2004

٭
و غم و گریه و فریاد برتر از شادی آفریده شد.
همان طور که در موقع شات دون کردن XP ؛
سیاه سفیدی دسکتاپ بیشتر از رنگ های واقعی
به دلت می شیند.



٭
فکر کنم ظهور آقا امام زمان نزدیکه.
یارو زنگ میزنه خونه مون میگه چرا منو از اورکاتت دیلیت کردی؟
من دوباره اد کردم.. دیگه دیلیت نکن.




........................................................................................

Friday, August 27, 2004

٭
خونمون پله که داره.
دارم فکر می کنم وقتی 8 سالم بود موهام بور بود یا نه .
امیدوارم حداقل دوشنبه ها موهام بور نبوده باشه.



........................................................................................

Thursday, August 26, 2004

٭
یه سحر میاد که آن دخترک من را با لگد بیدار می کند.
یه صبح میشود که با سیگار یه خال تو وسط پیشانی مادرم می گزارم.
یه صبح میشود که وقتی در تخت خواب غلط می زنم پستان مونیکا بلوچی در دهانم می آید.
یه ظهر میاد که روی پشت بام مست میکنم و میروم تو کولر می شینم.
یه ظهر میاد که عکس کس عمت رو رو بازوی چپم خالکوبی می کنم.
یه ظهر دوشنبه میاد که با یک خانوم شوهر دار که موهای پسر 8 ساله اش بور است روی پله ها هم بستر می شوم.
قسم به عرق لا پای دختران وقتی که می خندند
ساعتی می رسد که مانند کارتون های ژاپنی یک آدم بد از من حقیقت را میخواهد ولی من نمیگویم و من را زندانی می کند. وقتی دختر خوب آن آدم بد برای فرار به کمک من میاید میبیند من در حال جق زدن هستم و با ناراحتی می رود.
یه عصر جمعه میرسد که در مزرعه گندم بیسکوییت حیوانات گرجی را در لبانت می گزارم و تو هم طوری میخندی که کیر من میخوابد.
آقا.. اصلا یک روز می رسد که میبینیم خارجی شدیم.. حتی بوی تنمان.. نمیدانم کجایی.. فقط خارجی .ها ؟
آری.. یه عصر میشود که یه دختر جوراب ساق بلند تو کافی شاپ پاهایش 120 درجه باز کرده است. و من هم زیر میز مرتب پاهایش را نگاه میکنم و او هم کفش های پاشنه بلندش کیر من را فشار میدهد و آب من میاد.
یک روز بعد آن ساعت میرسد که می فهمم آن دختر ژاپنی خواهر گم شده من بود و من با شرمندگی عدالت را برقرار می کنم.
یه عصر میاد که کنار درخت سرسبز بلند نارون و روی چمنا خوابم می برد.
یک غروب میرسد که همه کافی شاپ ها را به جرم جاکش بودن از کون می کنند.
اصلا یک روز خار همه را می گاییم.. یه روز میرسد که به کوپن روغن دار ها روغن جامد نمی دهند و فقط مایع می دهند. حتی به کوپن قند و شکر فقط شکر خالی می دهند. اصلا در هر خانه ای چیپس پنیری تردیلا یافت می شود.. پاپ کورن هم .. اسنیکر و پسته شامی و ویتامینه هم
یک غروب زیبا تر می رسد که هر یک از دو لنگ آن زن کوتوله در کتابخانه را به یکی از درختای پارک وصل می کنند و صدای جیغش ما را یاد جهنم می اندازد.
یه نیمه شب میاد که هر موقع میخواهم حرف بزنم دستش را روی دهانم می گزارد و گوشم را گاز می گیرد.
یه شب میشود که به پوچی و روز مرگی میرسم و هیچ گهی نمیشم. یه شب میاد که باز از بین دود ها به جعبه های بادبادک نگاه میکنم.
یه شب اونقدر کدر کدر میشم که تو هویت سیاه سفید من می نویسن ؛ نام : خاکستری .
بر پاکدامنی دختر های 19 ساله قسم که میبینم بر کف خیابان شریعتی خوابیده ام و به پلاک جدید نمره سیاسی ها نگاه می کنم و به شمارنده قرمز می خندم.
یه شب هم میاد که پای آهنگ گریم میگیره ؛ میشاشم به خودم ؛ میرینم به هیکلم ؛ می گوزم ؛ آبم میاد و بالا میارم و زار میزنم و جون میدم.
و جون میدم و جون میدم و تک تک سلول ها عقده های خودشونو خالی می کنن
و جون میدم و میمیرم.



٭
شده تاحالا بغض کنی و دنبال موضوع واسه گریه کردن بگردی؟
به زبون آوردن کلمه گریه تو وبلاگ سخته ؟
من دلم میخواد گریه کنم.
دلم می خواد مثل یه بچه کونی بغض کنم و گریه کنم.



٭
بابا به خدا سینه زنی ربط نداره به وزنه برداری..
میگن طرف رفته" ربط" رو از کس ننش در آورده همینه.



........................................................................................

Wednesday, August 25, 2004

٭
ساعت 8 تا 9 امشب بهترین ساعت 8 تا 9 سه شنبه شب های کل عمرم بود.
شما هنوز نمی خواین پیاده شین ؟
سرمو بالا کردم دیدم رسالتم.
اوج شکوه در وزش بادهای شبانه.
خدایا یه 8 تا 9 یه سه شنبه هم شده بیا پایین.حداقل "داستان خرس های پاندا" در آن یک ساعت از تو متنوع تر است..
لای قرآن رو باز کردم.
:امروز پاداش داده شود هر کس بدانچه فراهم کرده است
نیست ستمی امروز
همانا خداوند شتاب دهنده در حساب است.



........................................................................................

Monday, August 23, 2004

٭
ببین تو الان از مشق هایی که داری می نویسی معلومه که دانشجو هستی و کنکور هم دادی و خیالت راحته.
ولی من که هنوز ندادم. من هم درس خون میشم. تو هم کمکم می کنی تو درسا.
بعد من هم رتبه زیر 50 میشم و میرم دانشگاه.
دانشگاه که میرم درس هم میخونم و کار هم میکنم.
حداقل ماهی 400 تومن در میارم. بعد این پولا رو جمع میکنم بعد چون تو هم سر کار میری پولایی که جمع کردی میدی به من
بعد مثلا یه 12 میلون میشه.. نشد هم می کنیمش. بعد من مهندس کامپیوتر یا شیمی یا عمران یا هر چیزه دیگه شدم. بعد پولا رو بر میدارم میرم کانادا و اونجا هم کار میکنم و بعد آقا کار و بارم سکه میشه. بعد میام تو رو هم می برم کانادا و حال دنیا رو می کنیم و ایول.
حالا میشه رو صندلی بشینم ؟



٭
یک ضرب المثل چینی می گوید
هر وقت فکردی آدرس را گم کرده ای به دنبال اولین دافی که دیدی برو.
زیرا اگر راهت را پیدا کنی که چه بهتر ؛ اگر هم نه که چه بهتر.

دو گزینه بیشتر نیست.
یا من کس میگم یا چینی ها.



٭
خدا این کس ها را قرین رحمت کند.
وقتی سوار تاکسی شد
برای زندگی کردن چند لحظه انگیزه پیدا کردم.



٭
سی دی های سوپر را بشکن.
شو های هُلی ولنس را با دقت ببین
و جق بزن.
از نصایح آقا محمد خان به فتحعلی شاه



........................................................................................

Sunday, August 22, 2004

٭
هاتف
عادت کردم نقاب بزنم
زشت بشم.
این طوری



٭
fuck you
because i love you



٭
دقت کردی
فریادها
بر سر کشتی های سورنا و نیانجا و رنجر
اصلا به حس کیری شبش نمی ارزه



........................................................................................

Friday, August 20, 2004

٭
شب شب شب/
قلقلک باد روی تنت/
صدای موج ها/
جفت نگاه به آسمون سیاه/
سرت روی شکمم/
سعی می کنم دود سیگارو حلقه حلقه کنم ولی نمی تونم.
کم کم موجا دارن کف پامونو قلقلک می دن.
سیگارو جلو لبات می گیرم. پک محکمی می زنی.
یک مشت شن آروم آروم می ریزم رو تنت
غلتی می زنی و گوشتو به زیر قلبم می چسبونی
انگار که بالش بغل کردی
فقط
بغض
و
امنیت
نمی تونم دود رو حلقه حلقه بدم بیرون.



٭
شنبه همین هفته که گذشت من نفرنفرنفر رو دیدم.
ولی چون یه سینوهه قبلا دیده بودتش من تنها کاری که کردم دهنمو وا گذاشتم.
وقتی گفت ببخشید آقا ؛ من نمی تونم ماشین رو پاک کنم. میشه یه سوال از سینما کنید ؟
من آروم گفتم سعی می کنم.
تو چشام زل زد و گفت جان ؟
من مردم.



٭
درخت اسلام در حال خشکیدن بود
که امام خمینی (ره) با خون خویش این
درخت را آب یاری کرد و این درخت روز به روز بزرگ تر می شد
و کلفت تر از دیروز در کون بندگان اسلام فرو می رود.



٭
به زن رو به رویی زل میزنم
و اونو تنها زن توی تمام زندگیم میدونم.
و تا عرق لای پاشو بو می کنم.
با خنده از کنارم رد میشه.
به زن بعدی زل می زنم.



٭
ا شاید یه پسر
14 یا 15 ساله وبلاگ منو پیدا کنه و آرشیو بخونه
و عاشقم بشه..
از اون رگ گردنی که خدا از اون به شما نزدیک تره نزدیکترم.
کسخل.



........................................................................................

Thursday, August 19, 2004

٭
اه
کیر
همین



٭
میعاد گاه ما کتابخانه اندیشه
روز های آخرین هفته
به صرف شیر پسته
تک تک پسته های ریز ریز شده را دوست دارم.



٭
بعد از رکورد بسیار طولانی ؛
لوتوس (پیرمرد پیر من) جای خودش رو به ColdPlay داد.
به دسکتاپ لبخند می زنم.



٭
لازم نیست بادبان ها را بیفرازی.
فقط اون لنگر ها رو از آب بکش بیرون.



........................................................................................

Wednesday, August 18, 2004

٭
به صورتم نگاه کرد و گفت
تا کی می خوای آهنگ گوش بدی؟ اگه خودت تونستی آهنگ بزنی درسته.
یه دونه بادوم گذاشتم دهنم.
برگشت و گیتارشو بغل کرد و ادامه اگه یه روز بری سفر رو زد.



٭
بوی خوب شما مایه دار های صورت تراشیده به من نمی سازد.
الان است که حس چندش و حسادت
به آن پسری که 5 سال پیش،
وقتی با هم برای سرویس منتظر بودیم
از روی لباس کونش را می مالید و
به بهانه سرفه کردن دستش را بو می کرد ؛
با هم مقابله می کنند.



........................................................................................

Tuesday, August 17, 2004

٭
خب دوستان بیایید دسته جمعه به آلت زنانه مادر کسی که سی-دی هایی که به بهانه مبتذل بودن ازم گرفت دستی بکشیم.



٭
خب بچه ها اسم من شانیاز هست. 27 ساله هستم و مهندس فیزیک اتمی دانشگاه هاروارد و این وبلاگ تنها جایی هست که میتونم راحت صحبت کنم. ببخشید یه لحظه. این موهای بلند طلاییم اومده بود جلو چشمای سبزم. اوه شِت. اگه این ناروین بزاره من یه مین تایپ کنم. خب ناروین جان اگه گرسنته برو اونجا من برات هات چاکلت با میلک ریختم دیگه. برو بخور. امان از دست این سگ های شیطون. فاک. دستم خورد به گیلاس شامپاینم ریخت رو لپ تابم.. باید یادم باشه به مارگارتا بگم کلین کنه. راستی آب و هوای تهران چطوره؟ نیویورک که آب و هواش پرفکته. اوه ساری.. باز دوست دخترهام به اون فراری قرمزه دست زدند دزدگیرش داره صدا میکنه. اوه مای گاد.باید برم. از همین جا می بوسمتون تا بعد... سی یو.



٭
قدمم
مسافت را
در کوچه ها
لگد مال می کند
جهنم درونم را
اما
چاره چیست؟
نفرین شوی
نفرین
چه کسی
کدام هوفمان دوزخ تبار
ترا آفرید
ای زن؟


می توفد شادی
می گسلد
شادی
کوچه ها را از هم
پایکوبان است
زایمان جشن
کویش پاها
شنگول زا
می زاید
سرخوش از پی سرخوش
من
اما
در فکرم
از هر سوراخ جمجمه ام
می جوشد
عرق سرد و بیمار افکار
فکرهایی
دلمه خون
چرا
من
خداوندگار همه چشنها
در این پایک.بان
بی کسم؟


آخر فرو می شکند
جمجمه ام
بر سنگ فرش خیابان


کفر گفتم
همه جا فریاد کشیدم
خدا نیست!
و خدا
از قعر مغاکی داغ
زنی آفرید
آن سان
که به تماشایش
حتی کوه
رنگ پریده
می لرزد


و خدا گفت
عاشقش خواهی بود
و مردی خسته
در پرتگاه زیر آسمان
دگر باره وحشی
فرو مرد


خدا دست ها را به هم مالید
شاد
خندید
حالا کجایش را دیده ای ولادیمیر!
و به او شوهری داد
از گوشت و پوست و استخوان
و به پیانو آهنگ انسانی داد
تا هیچکس
هیچوقت
از لبانم نشنود
نامش را
زیرا
اگر در ناگهان باز شود
اگر کسی
ناگهان
بلغزد به درون اتاق
می دانم
حتی هزار صلیب هم بکشم
باز
بوی سوختگی خواهد بود
بوی دود پر گوگرد تن ابلیس


پس ول می گردم
تا هر سپیده
ول می گردانم با خودم
کابوسم را
بودنت
عتشق بودنم را
تندیس سازم
دیوانه
از فریادهای دردم شعر می تراشم
شاید ورق بازی کردم
شاید
حنجره خسته از ناله قلبم را
با شراب التیام دادم


از تو گذشتم!
نمی خواهمت!
چرا باید نگران باشم
بترسم؟
مگر نه
مرگم
حکم است
به تقدیر نا گزیر؟


خدایااگر هستی
اگر
فرش ستاره ها را
تو بافته ای
اگر
این رنج دم افزا را
خدایا
تو به من داده ای
زنجیری داوریت بردار
وقت شناسم
آماده محاکمه
اما
آگاه کل
لبانم فقل
خون چکان دهانم
نمی گوید اسمش را


عذابم ده
خوش داری
مرا
شلاقم بزن
بغلتانم
بر تیغ تیز اختر هایت
پاره پاره ام کن
خوشتر داری
راه شیریت را برخیزان
دار مجازاتش کن
جنایتکارم
روح محاجرم را
روح ابرو گره کرده متفکرم را
بر دار کن
چهار پاره ام میکنی؟
دست های عادلت را
خودم میشویم
اما خدا
فقط
این زن را
این ملعون را
او را که محبوبه ام خواسته ای
از میان بردار


قدمم
مسافت را
در کوچه ها
لگد مال می کند
جهنم درونم را
اما
چاره چیست؟
نفرین شوی
نفرین
چه کسی
کدام هوفمان دوزخ بار
ترا آفرید
ای زن؟

ولادیمر مایاکوفسکی



........................................................................................

Monday, August 16, 2004

٭
کرخ و بیحال
آویزون از تخت
به سقف زل می زنم و
گوش میدم.
امشب
Question Of Heaven - IcedEarth

می میرم.



٭
به قول معلم ادبیات:
k= علم دختر ها x خوشگلی و قیافشون

پ.ن.
ضرب = x
عدد ثابت = k



٭
هی عیسی تو بگو به کجا برگردم؟
شاید بهتر باشد برگردم به دورانی که به خاطر لگد زدن همکلاسیم به کونم به ناظم مدرسه گفتم : آقا اجازه. اونا به باسنمون دست می زنند.

یا شاید بهتر باشد برگردم به دورانی که وقتی در صف نان بربری منتظر نان بودم، در جواب مالش وار دستهای پیر مرد بر روی خایه هایم لبخندی زدم و در عوض همان حرکت بر کونم با اخم هولش دادم.

چطور است برگردم به روزی که عدس پلوی خوشمزه نذری را در مسجد قاشق قاشق در وجودم فرو می بردم.

عیسی فهمیدم کجا برگردم.
بر می گردم به زمانی که خداوندت زیر پایم فرشی غلتاند و گفت: «روی این فرش زندگی کن.» گفتم : «صندوق سیاه فانتزی هایم را کدام گوشه فرش بگزارم؟» او پوزخندی زد و گفت : «بیا بزار تو کون من.» . هی عیسی.. خداوندت بی ادب بود. دیگر با او صحبت نکردم. بی انصافانه به من جواب داد. صندوقم را بغل کردم و از فرش گلگلی زیبایش بیرون رفتم. تا اینکه عبرتی برای مسمان و الگویی برای مسلمانان شدم. تو از من پاک تر نبودی عیسی، عشق خداوند به تو پاک تر بود.



........................................................................................

Sunday, August 15, 2004

٭
وقتی خمیازه می کشی رگ دهنت می گیره
خب معلومه دیگه
5 صبحه حتما



........................................................................................

Saturday, August 14, 2004

٭
همون طور که ما دنبال دخترایی هستیم /
که به غیراز تعریف از خریدای شبانه و تعریف از دوست پسراشون و سریال های/
شبکه سه و طلا و رخت لباس و مدل موی سوراخ کونشون و اینا حرفی برای زدن داشته باشن/

شاید اونا هم دنبال پسرایی هستن/
که وقتی به دختر رو میبینن به غیر از قطر سوراخ کون دخترا و/
رنگ مغزی کس و اینکه پستونشون کامل تو دهنشون جا میشه یا نه ، فکر دیگه ای هم بکنن/
ها ؟ /



٭
اون خانوم یعقوبی که داشت از استان خراسان گزارش می کرد دیدی؟
اون لحن حرف زدنش هم دیدی؟
برج ایفل هم اگه بود می خوابید.



٭
تعداد کله زیر آب سرد بردنم داره زیاد میشه
تمام مزه کله زیر آب سرد اون نفس نفس زدن زیر شیره
اینکه آب بچکه و هیکلتو به گه بکشه
اینکه حس کنی به ادولت کلد داری نزدیک میشی
اینکه دستای خیست کیبرد رو به گا بده



........................................................................................

Friday, August 13, 2004

٭
روز جمعه هست ..
اگه طرف خانه وصال بچگیتان می روید
غسل جمعه و جنابت را فراموش نکنید.



٭
زن های چشم سبز مو سفید تفاوت خودشون رو حفظ میکنند.
حتی وقتی پیر میشن.
حتی وقتی فقیر میشن.
حتی وقتی برای یه کوپن فروش هی برن تو صف وایسن.



٭
خب این یادداشت قبلی تریپ یادگاری .
خواستیم یه آهنگ بزاریم و کل مردم رو هم بسیج کردیم ولی ریدیم.
روم هم نشد که بگم ریدم و واس همین بیخیال شدیم..
از ما که گذشت.

در این هنگام مالاسما با دلی پر از امید چشم به انتظار نسل چهارم نشست.



٭
http://www.sharemation.com/malasema/music/06-Message%20to%20harry%20menback.wma

" width="115" height="40" BGCOLOR="#000000" loop="infinite" autostart="false">#FFFFFF




........................................................................................

Thursday, August 12, 2004

٭
قابل توجه داوطلبان دانشگاه سراسری
دست چپت به کتاب
دست راست به کیرت
=رتبه 3 رقمی
(اگر داوطلب دست چب میباشد )



٭
اگه یک نفر بخواد مطلبشو ناگهانی به پایان



٭
بابا این دخترا چقدر از رنگ مورد علاقه و خواننده محبوبت و این چیزا سوال میکنن یا خاطره و ماجرای دوست پسرای دوستاشو و خرید های شبانه میگن.
عزیز من اینا رو ول کن. بشین اینو بخور



........................................................................................

Wednesday, August 11, 2004

٭
دهن دره می کنم و با قیافه ای شبیه سگ های لپ آویزون ؛
خودمو می خارونم و استخونم رو لیس میزنم.



٭
من از بچه گی هم دوست داشتم وقتی تو شهربازی ماشین سواری میرم فرمون دست خودم باشه
حالا تو هی بگو بده بخورم.



٭
خط ریشتو باید بالای لاله گوشت باشه.
می گم چطوره شرت سیاه منو هم نگاه کنی. یا اینکه اون شرت سفید رو بو کنی؟
معذالله شاید رد پای استمناء بر قلب روشن مانده باشد.



٭
من یه لحظه احساس کردم شبیه اون وب ها شدم که توش می نویسن: سلام بچه ها امروز استخر با فرهاد و شقایق و سیامک خیلی خوش گذشت.
احساس کردم.
به تخمم.
به کون لختم.



٭
از آدمای بی دغدغه و باحال خوشم میاد
از اونا که دنیا رو به کیرشون هم حساب نمی کنن
حتی وقتی که بهت می رینن
آخه میدونی؟ باحال میرنن به آدم
خوشم میاد
بازم خوشم میاد



٭
یادم بنداز یه چیزی رو بعدا برات تعریف کنم. الان حال ندارم.

هر وقت به مامانم حرف راست می زنم بدجوری عذاب وجدان میگیرم.



........................................................................................

Tuesday, August 10, 2004

٭
درسته که از اکثریت بدم میاد ولی بسه.
ولی میشه دوستم داشته باشین ؟

تو نگاهی به سفیدی وسط وب میکنی و لبخندی میزنی
من هم زیر چشمی نگات میکنم و از ته دل میخندم.



........................................................................................

Sunday, August 08, 2004

٭
اه.. یادم رفته بود که هر دختری که از قیافه خودش را به را تعریف نمیکنه حتما یه زیگیله موداره
اه.. خرت
خرت
خرت
تف



........................................................................................

Saturday, August 07, 2004

٭
من زیاد کس میگم؟ اگه هم میگم به روم نیارین.
ناراحت میشم.



٭
امروز هیچ کس به فاحشه ها روز زن رو تبریک نمیگه.
نه آدمایی که روش میخوابیدن نه شوهر نه بچه ها شون.
هاچ زنبور عسل هم مادرشو رو پیدا نکرد.. پس اون به کی تبریک بگه؟
بهترین کار اینه که هاچ بره یه جنده سوار کنه.



٭
قبلنا وقتی بیدار میموندم شبا هرزگاهی نگاهی به پنجره های جلو خونمون مینداختم که دونه به دونه خاموش می شدن.
الانا به کله آی-دی ها نگاه می کنم.



٭
وقتی کامپیوتر روشن شد دست به کیبرد میزنم رستارت نمیشه
وقتی هم کانکت میشم بلاستر نمیاد
وقتی دو تا فایل هم باز میکنم هنگ نمیکنه
خدایا من جنبه این همه نعمت رو ندارم.



........................................................................................

Friday, August 06, 2004

٭
10 کیلو بستنی هم بخورم ولی اگه ظرفشو لیس نزنم و نون نکشم
می میرم.



٭
من اعتراف میکنم که در 6 سالگی از قصد از کنار اون زن در عروسی رد میشدم که دستم به بازوش مالیده بشه.
من اعتراف میکنم که در 9 سالگی 400 تومن از کیف مامانم برداشتم و 2 تا شوکوپارس خریدم. چون همش همکلاسیم تو مدرسه میخورد.
من اعتراف میکنم که که در 10 سالگی یواشکی وقتی در حموم کامل بسته نشده بود یواشکی هیکل مامانم رو نگاه کردم.
من اعتراف میکنم در 11 سالگی وقتی زن داییم میخواست از من علوم بپرسه من نتونستم هیچ سوالی رو جواب بدم. چون کتاب جلو صورتش بود و دامنش کنار رفته بود و شرت هم پاش نبود.
من اعتراف میکنم که در 12 سالگی یک حزب الله ای به تمام معنا بودم و اون موقع دعا کردم که خدا کمکم کن که هیچ وقت زنا نکنم.
من اعتراف میکنم در 13 سالگی دختر 9 ساله ساختمانمون رو پله های انباری رو پام نشوندم و به بهونه نگاه داشتنش از رو لباس کسشو میمالوندم. اونم خودشو مثل من به نفهمی میزد و از دایی هاش تعریف می کرد.
من اعتراف میکنم که در 14 سالگی فیلم های عادی می دیدم و جلو میزدم تا به صحنه هاش برسه و باهاش جق بزنم.
من اعتراف میکنم که در 15 سالگی وقتی چیزی برای جق زدن داشتم رفتم توی کلوپ فیلم و گفتم من یه فیلم سوپر میخوام.
من اعتراف میکنم که در 16 سالگی وقتی برای کمک به نصب چوب پرده های لیلا خانوم رفته بودم.تنها دلیل رفتنم این بود که احتمال می دادم بکنمش.
من اعتراف میکنم که در 17 سالگی .. بسه دیگه. بقیه رو الان دیگه نمیتونم.
بعدا اعتراف میکنم.



٭
تو وایسادی. من رو زانو هام وایسادم. صورتمو به کونت نزدیک می کنم.
می رینی به صورتم.. می گوزی توش..
همین طور میرینی به من
می خندم و چشمامو می بندم.
بر میگردی ان ها رو تو موهام هل میدی.
من غش می کنم.
برین به من
عزیزم به من حال نده.. برین.
بزار مثل یه تیکه گه بو لاش بگیرم و با اشکام بخندم.



........................................................................................

Thursday, August 05, 2004

٭
Select کردن نوشته های وبلاگهای سیاه رنگ
همین

ای خدا من چقدر با احساسم.



٭
وقتی به نفر وبلاگ مینویسه مثل این میمونه که یه بوم و قلم مو بهت بدن و بگن قیافه خودتو بکش.
همه اند قیاف میشن.
پس تعجبی نداره وقتی وب هر کی رو میخونه احتمالا حس میکنی بچه باحاله.



٭
2 ماه اول وبلاگ یعنی وبلاگ.. بقیش خایه مالی خواننده هست..
البته خب استثنا زیاده. (الان دقیقا نیشم بازه؛ اندازه خر)

پ.ن. از خدا پنهون نیست. از شما هم نباشه.
استثنا هم نداره.



٭
اه اه.. این همسایه بالایی کونش چقدر بو گه می ده
یه دستشویی میره خار اکسیژن رو می گاد
عزیز من برو 2 تا اردک بگیر بنداز تو کونت
بزار لجن های کونتو بخورن.
عوضش کونت بو گه نمیده.



........................................................................................

Wednesday, August 04, 2004

٭
شما گه خوردین که دنبال یه چیز متفاوت هستین.
دقیقا اگه چیزی متفاوت باشه تو جمع قبول ترد میشه.
ما همه داریم به سمت خوب بودن میریم پس کسی از این جهت نمیتونه متفاوت باشه.
متفاوت اون پیرمرد معتاد هست که وسط کوچه شلوارو میکشه پایین و جلو زن مردم جق میزنه و مردم بهش تف میکنند و پلیس با لگد تو ماشین هلش میده.
متفاوت اون بچه هشت ساله هست که میره به خانوم معلمش میگه من میخوام با شما ازدواج کنم.
متفاوت اون زن نجیبی هست که فقط برای کنجکاوی به یه مرد دیگه هم میده که قدر شوهرشو بیشتر بدونه.
متفاوت اون آدمی هست که وقتی گارسون بهش میگه قربان فکر کنم دارم ماشین شما رو میدزدن.. لبخند می زنه و میگه پیتزا سبزیجات ما حاضر نشد؟
متفاوت همون چیزی هست که من و تو ازش فرار می کنیم.
تو اگه یه آدم تفاوت ببینی کیرت هم بهش نمیدی که بخوره. پس خفه شو.



٭
سعی کنید سیگارتون رو با کف دستتون خاموش کنید.
هم احساس بچه باحال بودن میکنید.
هم برای سیگاراتون یه کنتور نصب کرده اید.
هم خارتون گاییده میشه.

قبلا اینو نگفته بودم؟



٭
کفر گفتم
همه جا فریاد کشیدم
خدا نیست!
و خدا
از قعر مغاکی داغ
...

خدا
دستها را به هم مالید
شاد
خندید
حالا کجایش را دیده ای مالاسما!


ولادمیر مایاکوفسکی
با اندکی تصرف



........................................................................................

Tuesday, August 03, 2004

٭
الان قیافه و هیکل منو تصور کن.
معلومه که نمیدونم چی تصور کردی.
ولی خداقل یه شباهت وجود داره.
درسته.. من شرت ماماندوز پام نمیکنم.



٭
کس __ (به ضم کاف و سکون سین) اسم ، آلت زنانه ، چیزی که در آن آلت مردانه یا ذکر فرو می رود.
کس __ (به ضم کاف و سکون سین) اسم ، سخن بیهوده و مهمل. سخنی که نا مربوط باشد و با شرایط مکانی و زمانی مطابقت نداشته باشد.
کس __ (به ضم کاف و سکون سین) اسم مجاز (مجاز جزء به کل) ، دختر زیبا از دیدگاه جنسی ، دختری که افراد مذکر با دیدن آن مشقق می گردند ، دافتر از داف.

پ.ن. فردا امتحان ادبیات دارم.



٭


من هم مثل شما دارم به خط ریش بلندش نگاه میکنم.



........................................................................................

Monday, August 02, 2004

٭
به مردم شهرتون بگین محکم در کونشونو بگیرن.
زیپ شلوار من در رفته.



٭
نه خداییش با این ریش و پشم و کلفتی (بگو مشاالله) ساعت 2 شب باید بشینم مشق ها مو بنویسم.



........................................................................................

Sunday, August 01, 2004

٭
009.

Marooned

.MP3



٭
سعی کن در خانه فقط با یک شرت و شلوار راه بروی.
هم ازت بیشتر حساب می برن و
هم موهای زیر بغلتو به موقع می زنی.



٭
پسری که 4 صبح میخوابه و 9 صبح بیدار میشه پسر که نیست.
گل پسره.. یه پارچه آقا.
حالا بماند که همون گل پسره دهن کسی رو که صبح بیدارش کرده.
هیچ دقت کردین جمله بالا فعل نداره ؟



٭
دوب دوب دوب
تیک آف میزنه
دوب دوب دوب
دنده معکوس
دوب دوب دوب
شیشه بالا
دوب دوب دوب
تو کون ماشین جلویی هم میره
دوب دوب دوب
ترمز دستی
دوب دوب دوب
با کف دست فرمون رو می چرخونه
دوب دوب دوب
کس خار مسافر
دوب دوب دوب
دوب دوب دوب
دوب دوب دوب
آدم فروش
دست تو رو شده برام

ای کیر تو اون کس ننت..
مرتیکه جا کش

حالا اینا به کنار.. چرا 100 تومن اضافه ازم گرفتی عوضی؟



........................................................................................

Archives

07/04   08/04   09/04   11/04   02/05   10/05   11/05   12/05   01/06   02/06   03/06   04/06   05/06   06/06   07/06   08/06   09/06   10/06   11/06   12/06   01/07   02/07   03/07   04/07   05/07   06/07   07/07   09/07   02/08   03/08   02/10   03/10   04/10   05/10   06/11   11/11   02/12  

Home