Malasema




Thursday, August 26, 2004

٭
یه سحر میاد که آن دخترک من را با لگد بیدار می کند.
یه صبح میشود که با سیگار یه خال تو وسط پیشانی مادرم می گزارم.
یه صبح میشود که وقتی در تخت خواب غلط می زنم پستان مونیکا بلوچی در دهانم می آید.
یه ظهر میاد که روی پشت بام مست میکنم و میروم تو کولر می شینم.
یه ظهر میاد که عکس کس عمت رو رو بازوی چپم خالکوبی می کنم.
یه ظهر دوشنبه میاد که با یک خانوم شوهر دار که موهای پسر 8 ساله اش بور است روی پله ها هم بستر می شوم.
قسم به عرق لا پای دختران وقتی که می خندند
ساعتی می رسد که مانند کارتون های ژاپنی یک آدم بد از من حقیقت را میخواهد ولی من نمیگویم و من را زندانی می کند. وقتی دختر خوب آن آدم بد برای فرار به کمک من میاید میبیند من در حال جق زدن هستم و با ناراحتی می رود.
یه عصر جمعه میرسد که در مزرعه گندم بیسکوییت حیوانات گرجی را در لبانت می گزارم و تو هم طوری میخندی که کیر من میخوابد.
آقا.. اصلا یک روز می رسد که میبینیم خارجی شدیم.. حتی بوی تنمان.. نمیدانم کجایی.. فقط خارجی .ها ؟
آری.. یه عصر میشود که یه دختر جوراب ساق بلند تو کافی شاپ پاهایش 120 درجه باز کرده است. و من هم زیر میز مرتب پاهایش را نگاه میکنم و او هم کفش های پاشنه بلندش کیر من را فشار میدهد و آب من میاد.
یک روز بعد آن ساعت میرسد که می فهمم آن دختر ژاپنی خواهر گم شده من بود و من با شرمندگی عدالت را برقرار می کنم.
یه عصر میاد که کنار درخت سرسبز بلند نارون و روی چمنا خوابم می برد.
یک غروب میرسد که همه کافی شاپ ها را به جرم جاکش بودن از کون می کنند.
اصلا یک روز خار همه را می گاییم.. یه روز میرسد که به کوپن روغن دار ها روغن جامد نمی دهند و فقط مایع می دهند. حتی به کوپن قند و شکر فقط شکر خالی می دهند. اصلا در هر خانه ای چیپس پنیری تردیلا یافت می شود.. پاپ کورن هم .. اسنیکر و پسته شامی و ویتامینه هم
یک غروب زیبا تر می رسد که هر یک از دو لنگ آن زن کوتوله در کتابخانه را به یکی از درختای پارک وصل می کنند و صدای جیغش ما را یاد جهنم می اندازد.
یه نیمه شب میاد که هر موقع میخواهم حرف بزنم دستش را روی دهانم می گزارد و گوشم را گاز می گیرد.
یه شب میشود که به پوچی و روز مرگی میرسم و هیچ گهی نمیشم. یه شب میاد که باز از بین دود ها به جعبه های بادبادک نگاه میکنم.
یه شب اونقدر کدر کدر میشم که تو هویت سیاه سفید من می نویسن ؛ نام : خاکستری .
بر پاکدامنی دختر های 19 ساله قسم که میبینم بر کف خیابان شریعتی خوابیده ام و به پلاک جدید نمره سیاسی ها نگاه می کنم و به شمارنده قرمز می خندم.
یه شب هم میاد که پای آهنگ گریم میگیره ؛ میشاشم به خودم ؛ میرینم به هیکلم ؛ می گوزم ؛ آبم میاد و بالا میارم و زار میزنم و جون میدم.
و جون میدم و جون میدم و تک تک سلول ها عقده های خودشونو خالی می کنن
و جون میدم و میمیرم.



........................................................................................

Archives

07/04   08/04   09/04   11/04   02/05   10/05   11/05   12/05   01/06   02/06   03/06   04/06   05/06   06/06   07/06   08/06   09/06   10/06   11/06   12/06   01/07   02/07   03/07   04/07   05/07   06/07   07/07   09/07   02/08   03/08   02/10   03/10   04/10   05/10   06/11   11/11   02/12  

Home