Malasema




Friday, August 06, 2004

٭
من اعتراف میکنم که در 6 سالگی از قصد از کنار اون زن در عروسی رد میشدم که دستم به بازوش مالیده بشه.
من اعتراف میکنم که در 9 سالگی 400 تومن از کیف مامانم برداشتم و 2 تا شوکوپارس خریدم. چون همش همکلاسیم تو مدرسه میخورد.
من اعتراف میکنم که که در 10 سالگی یواشکی وقتی در حموم کامل بسته نشده بود یواشکی هیکل مامانم رو نگاه کردم.
من اعتراف میکنم در 11 سالگی وقتی زن داییم میخواست از من علوم بپرسه من نتونستم هیچ سوالی رو جواب بدم. چون کتاب جلو صورتش بود و دامنش کنار رفته بود و شرت هم پاش نبود.
من اعتراف میکنم که در 12 سالگی یک حزب الله ای به تمام معنا بودم و اون موقع دعا کردم که خدا کمکم کن که هیچ وقت زنا نکنم.
من اعتراف میکنم در 13 سالگی دختر 9 ساله ساختمانمون رو پله های انباری رو پام نشوندم و به بهونه نگاه داشتنش از رو لباس کسشو میمالوندم. اونم خودشو مثل من به نفهمی میزد و از دایی هاش تعریف می کرد.
من اعتراف میکنم که در 14 سالگی فیلم های عادی می دیدم و جلو میزدم تا به صحنه هاش برسه و باهاش جق بزنم.
من اعتراف میکنم که در 15 سالگی وقتی چیزی برای جق زدن داشتم رفتم توی کلوپ فیلم و گفتم من یه فیلم سوپر میخوام.
من اعتراف میکنم که در 16 سالگی وقتی برای کمک به نصب چوب پرده های لیلا خانوم رفته بودم.تنها دلیل رفتنم این بود که احتمال می دادم بکنمش.
من اعتراف میکنم که در 17 سالگی .. بسه دیگه. بقیه رو الان دیگه نمیتونم.
بعدا اعتراف میکنم.



........................................................................................

Archives

07/04   08/04   09/04   11/04   02/05   10/05   11/05   12/05   01/06   02/06   03/06   04/06   05/06   06/06   07/06   08/06   09/06   10/06   11/06   12/06   01/07   02/07   03/07   04/07   05/07   06/07   07/07   09/07   02/08   03/08   02/10   03/10   04/10   05/10   06/11   11/11   02/12  

Home