Malasema




Sunday, April 23, 2006

٭
به زور مي نويسم
همش تقصيره اون پسره كون نشوره ؛ اومدو منو ياد قديما انداخت
اه همش تقصيره اون كفشدوزك سياهه كه سر تربيت بدني رو دستم راه رفت
از انگشت سبابه اومد پايين و از شست رفت بالا
انگار داره اورست فتح مي كنه
تازه رسيد اون طرف دست و عين خر شروع كرد راه رفتن
باز اون طرف كف دست و باز هي راه رفتن

كفش دوزك كوچولو چرا كونتو پاره مي كني؟
داري رو كف دسته من راه ميري كه چي؟
كه برسي اون طرف كف دست ؟

يه هو انم گرفت
صبح پا ميشم ميرم دانشگاه و بعد ناهار
كز كردن تو كوچه ها و لاس زدن با تو شايد يه فيلم يا يه كتاب
تلفن و سر كار و خواب و صبح و خواب و صبح
ببين منو
رو كف دست كدوم مادر جنده اي داريم مي دويم ؟
كدوم كسكشي داره لرزه شونه هامونو ميبينه و هر هر مي خنده ؟
چقدر ديگه راه بريم تفريحش تموم ميشه و كف دستشو مي بنده ؟



........................................................................................

Archives

07/04   08/04   09/04   11/04   02/05   10/05   11/05   12/05   01/06   02/06   03/06   04/06   05/06   06/06   07/06   08/06   09/06   10/06   11/06   12/06   01/07   02/07   03/07   04/07   05/07   06/07   07/07   09/07   02/08   03/08   02/10   03/10   04/10   05/10   06/11   11/11   02/12  

Home