Malasema




Thursday, September 23, 2004

٭
رو صندلی چهارم ردیف دوم از عقب کنسرت سمفونیک گروه آوا
دختری ویالن به دست نشسته بود.
نه آدم جالبی بود نه آدم خاصی. یک وبلاگ نویس کسخل.
موقع ویالن زدنش بعضی وقتا یاد چت های خنده دارش می افتاد و ریز می خندید
یا یاد کامنتای ناجور می افتاد و اخم میکرد و لبهاشو فشار می داد و محکمتر می زد.
هنوز نمی دونست که استادشو دوست داره یا نه. نمیدونست برای چی ویالن میزنه یا چت میکنه یا مینویسه.
هنوز شک داشت پسر تک زن گروه رو بیشتر دوست داره یا پسر صندلی آخر ردیف.
اون مواظب بود که درست بزنه . به جای ااین سوالابا چشمای پر از لبخند فکر کرد وبلاگ همسایه ؛
بعد از دو سال ؛
سر قرار ،
با تی شرت میاد یا با پیرهن مردونه.



........................................................................................

Archives

07/04   08/04   09/04   11/04   02/05   10/05   11/05   12/05   01/06   02/06   03/06   04/06   05/06   06/06   07/06   08/06   09/06   10/06   11/06   12/06   01/07   02/07   03/07   04/07   05/07   06/07   07/07   09/07   02/08   03/08   02/10   03/10   04/10   05/10   06/11   11/11   02/12  

Home