Malasema




Friday, March 28, 2008

٭

خيليا از همون موقع كه به دنيا ميان دور از آدميزاد به دنيا ميان

مثلا تو جنگل يا نوك قله كوه تالاپي ميفتن تو دنيا

خيليا هم كه نه، كميا

تا آخرم هي ميگن فلاني دور از آدميزاده

ولي من دور از آدميزاد نيستم

من اصلا خود آدميزادم

خود آدميزادي كه فقط كمي دوره




........................................................................................

Thursday, March 27, 2008

٭

اگه ديگه عاشق نشم چي

دست اندازا رو با چي پر كنم

چاله چوله ها رو چطور

شما كه از خودمونيم

تعارف كه نداريم

اگه ديگه عاشق نشم

خودمو با چي پر كنم




٭

لذت ها را آفریده اند که بردنشان را تصور کنیم؟




٭

عاشق بودم

شین که قابلی ندارد

عاق بودم

و خندم مي گرفت

از کسشعر بودن همه چي

شين كه قابلي ندارد

از كس عر بودن همه چي

از مسخره بودن همه چی

از اینکه خدا خنده كنان

آويزان شاخه ي درختي ست

شين كه قابلي ندارد

آويزان آخ هي درختي ست

و آرام تاب مي خورد

در ظهر های تابستان

که حوصله سر نرود

که مادر از خواب نپرد

و مواخذه نکند

ظهر نخوابیدنش را

شين كه قابلي ندارد

ظهر نخوابيدن را

مادر می خواهد خدا را هم مواخذه کند

مادر ميخواهد آخرين تهديد ها را بكند

مادر ميخواهد آخرين خط لب را پر رنگ كند

آخر زمان است

هر چیزی که فکرش را کنی پیش می آید

شین که قابلی ندارد

هر چیزی که فکر کنی 3.14 می آید

اصلا راستش را بخواهید

آنقدر عزيز هستيد

بی تعارف بگویم

آنقدر ضروري هستيد

شين كه بماند،

در تمام زبان هاي دنيا

هیچ حرفی، هيچ كلمه اي هيچ جمله اي

قابل شما را ندارد :




٭

درخت ها در خشكي مي ميرند

ماهي ها در آب مي ميرند.




........................................................................................

Friday, February 01, 2008

٭

The past, past, well now let me tell you about the past

The past is filled with silent joys and broken toys,

laughing girls and teasing boys,

Was I ever in love? I called it love- I mean, it felt like love,

There were moments when, well, there were moments when

شنگري

شَنگري لاس

شب امتحانش؛ سيگار به دست دمه پنجره بود و به كتابش نگاه مي كرد

نه كتابشو انداخته بود گوشه تخت و

به نم نم بارون گوش مي داد

يا نگاه مي كرد

البت نم نم خودش مياد

بارونو مي گم

روي پوست

روي نگاه مادر

كه داره شنگري رو مي بي نه

شنگري كه ديدن نداره

سيگار كشيدنش رو مي ديد

براي اولين بار

طرفاي 1960

Present, Go out with you? Why not

Do I like to dance? Of Course,

Take a walk along the beach tonight? I'd love to,

But don't try to touch me, don't try to touch me

Cos that will never happen again,

Shall we dance

شنگري كار مي كند و درس مي خواند

و گاهي هم درس ميخواند و كار مي كند و مي گذرد

شنگري كمتر به روي خودش مي آورد

تا بتواند بگذرد

بعد از بالا رفتن پله ها خب نفس نفس مي زند

اگر شب برق برود .. خب مي خوابد

و مي رقصد

با كسي كه پا بدهد برقصد

و باز هم مي گذرد

طرفاي ..

طرفاي الان

The future, Tomorrow? well tomorrows a long way off

Maybe someday I'll have somebody's hand

Maybe somewhere someone will understand

You know I used to sing- a tisket a tasket a green and yellow basket

I'm all packed up and I'm on my way and I'm gonna fall in love,

But at the moment it doesn't look good

At the moment it will never happen again

I don't think it will ever happen again.

فردا؟

شما اينترنت داريد

كتابخونه هاي حجيم با كتاب هاي فخيم

و نرم افزار هايي كه از رنگ آدامستان قطر قوزك پايتان را تشخيص مي دهد

شما آدم هاي قوي و دانشمندي هستيد

من تا اينجارو مي دونم

بقيه را شما بگوييد

خيلي بهتر از من





















........................................................................................

Archives

07/04   08/04   09/04   11/04   02/05   10/05   11/05   12/05   01/06   02/06   03/06   04/06   05/06   06/06   07/06   08/06   09/06   10/06   11/06   12/06   01/07   02/07   03/07   04/07   05/07   06/07   07/07   09/07   02/08   03/08   02/10   03/10   04/10   05/10   06/11   11/11   02/12  

Home