Malasema




Friday, June 22, 2007

٭
تو بچگي تهديد مامانم اين بود كه از خونه بيرونم ميكنه تا نمكي شم
يه بار سر يه چيزه تخمي واقعا اين كار و كرد؛ كسخلي بود زمان خودش
يه پسر 8 ساله
دست راستش يه گوني سفيد نون خشك
دست چپ بقچه لباس
(بقچه لباس هم بهم داد)
هيچ خواهش و خايه مالي نكردم، تخمم نبود
وقتي راه افتادم تو كوچه به اين فكر مي كردم
كه خيابوناي بالاي كوچه چندان نون خشك ندارن
و خيابونا پايين كوچه مون كر كثيف تر ان
ولي كوچه هاي مستقيم خوب نون خشك دارن
بايد خوب كار كنم و نمكي كاردرستي بشم
چند سال ديگه كه ميتونم با پولام يه گاري بخرم
تصادفي امكان داره مامانم در يه خونه رو باز كنه
منو ببينه و بفهمه چه گهي خورد، و پشيمون بشه

همونطور كه به سر كوچه نزديك مي شدم
خوشحال بودم كه يه روز
مامانم پشيمون ميشه
و همين كافي بود



........................................................................................

Archives

07/04   08/04   09/04   11/04   02/05   10/05   11/05   12/05   01/06   02/06   03/06   04/06   05/06   06/06   07/06   08/06   09/06   10/06   11/06   12/06   01/07   02/07   03/07   04/07   05/07   06/07   07/07   09/07   02/08   03/08   02/10   03/10   04/10   05/10   06/11   11/11   02/12  

Home