Malasema




Saturday, May 26, 2007

٭
به من رسيده
خوب هم رسيده دوستان
من به قويترين جايي كه بتوانم تصور كنم نشسته ام

باور كنيد اينجا، اين بالا‌، اين اوج
نه كسي دربند خيرات حلوا هست
و نه كسي پيدا مي شود كه حس ِ كردن داشته باشد، آن هم آپولو، آن هم در هوا
باور كنيد اينجا، اين بالا، اين اوج
چيزي نيست

آسوده از خواب برخيزيد
آسوده سگ دو بزنيد و روزمرگي داشته باشيد و بياساييد
آسوده به گا برويد و آسوده تر بميريد
آسوده از خيابان رد شويد و بدانيد هيچ خبري نيست برادران

زندگي با تمام پيچيدگي‌هايش برايم در دو سه خط چكيده
يا بايد
به قول كامو چيزي پيدا كنم كه بتوانم خود را نثار آن كنم.
برايش بميرم و با تكان خوردن مژه‌اش
براي خودم يك جنگل كاج فكر تيز كنم.
بايد آنقدر برايش بروم كه يكي شوم.
يا بايد
قوي باشم و خودم را بپرستم كه دلم جايي نيفتد
و "چيز" يك كاموي ديگر باشم. كه دردي ندارد ولي
لذتي هم نيست كه اگر باشد قابل مقايسه با قبلي نيست.
شايدم انتخاب بين عشق و عزت نفس باشد.

من به عشق زنده ام و حاضرم برايش هرچه بكنم
چرا كه آمده ام براي يكي شدن، پس اولي ؟ نخير آقا. كيرمم دهنت.
اين حتي برخلاف قوانين بين الملل است. مگر نديديد هر ميوه اي
هسته اي براي تف كردن دارد؟ و هر جا سطل آشغالي
اين جنده پير خسته تر از آن است كه در قبال عشق و دنياي فاضله و رويايي‌اش كون ناقابلش را تقديم كند.
اين جنده به اين فكر افتاده دادن بس است، كمي از پول دادن هايم را خرج كنم.
نيچه پيرتر از اين حرفا بود كه دستي به سيبيلاش كشيده غر غر كنان گفت:
"همه، قدرت رو مي پرستند." يه ساعت بعدش به صندلي تكيه داد و با پوزخند گفت:
"ارزش احساسات به شدتش نيست، به مدتشه." به قهوه موكاي رو ميز نگاه كرد و گفت:
"تنها چيز پايدار، مجاز شاعرانه هست." از اين به يعد سكوت كرد.
والتين والزيتون كه من هم آدم بودم. از بالاي كوه افتادم. به جاي ريسمون از زنجير استفاده مي كنم. حالا يا سياه يا سفيد.

آسوده به وسايل ارتباط جمعيتان نگاه بيندازيد كه چيزي انتظارتان را نمي‌كشد.
آنچه انتظارش را مي‌كشيد فقط در خودتان پيدا مي شود.

چيزي را پنهان نكرده باشم، شما كه از خودمون هستيد،
حتما خودتان هم فهميده‌ايد كه من كوني هستم، آن هم چه كوني
باز اين حشر و قلقلك در كونم مي‌آيد كه دوستش بدارم و با كله بپرم تو چاله
كه به گا بدهم باز چيز هاي نداشته ام را، با اين كه همه حرفاي بالا را مي‌دانم
اين جنده پير زيادي مي داند و زيادي نميدانم مي گويد، گويي آلتش خل هم هست
براي نوشتن اين پست كثيف زندگيم را به گا دادم
نميدانم، شايد اغراق شده و حتي سنگين باشد
شايد هم خيلي بديهي بود و من نميدانستم
به هر حال اگر شما غير از اين در دامن داريد
بخيل كه نيستيم، نوش جونتان، مرا هم دعا كنيد

منابع و مراجع پيشنهادي:
هنرمند گرسنگي، كافكا، داستان كوتاه
ماريادوس‌پراسه‌رس، ماركز، داستان كوتاه
وبلاگ اين و اين پست
اين كه شوك بودم چرا من ننوشتم

مراجع و منابع خيلي پامنقلي گفتم و شايد ربطي نداشته باشن
حتي به هم، ولي از همينا سوال مياد



........................................................................................

Archives

07/04   08/04   09/04   11/04   02/05   10/05   11/05   12/05   01/06   02/06   03/06   04/06   05/06   06/06   07/06   08/06   09/06   10/06   11/06   12/06   01/07   02/07   03/07   04/07   05/07   06/07   07/07   09/07   02/08   03/08   02/10   03/10   04/10   05/10   06/11   11/11   02/12  

Home