Malasema




Thursday, March 22, 2007

٭
مريض بعدي اومده بود تو وايساده بود
دكتر گفت چرا ؟
زنه نگاهي به من كرد و زد رو دستش و رو به دكتر گفت :
آقاي دكتر جووناي امروز دل مرده ان.
دكتر نگاشو انداخت رو برگه نسخه
منم فكر كردم ديره واسه جواب دادن.

مامان بزگم طوري كه بخواد جواب سوالي رو بده گفت : به اين ميگن رشته پولو.
از قديم رسم بود روز اول عيد مي خوردن كه رشته امور دستشون بياد.
بعد خنديد.
رو به مامانم كه تو اشپزخونه كردم و پرسيدم : سبزي پولو پس چي بود ؟
مامانم گفت : نه اون شبه قبله عيده، اين روز عيد.
گفتم واسه چي ؟
مامان بزرگم گفت: تا رشته امور دستت بياد.
بعد خنديد.

اومدم خونه.
باز هم.
آره باز هم. شروع كردم آهنگ گوش دادن.
به اين فكر افتادم كه اس‌ام‌اس بزنم
The time has come for me to pay,
For yesterday, when I was young.
به خودم گفتم از رو بدبختي نيست اين ؟
گفتم نمي‌دوم ؛ اگه هم باشه اهميتي نداره و به چند نفر كه دلم خواست زدم
مي‌دونستم قرار نيس حالم بهتر بشه، كه نشد.
يه اس ام‌اس اومد ؛ يعني جواب كدومشون ؟
هيچ كدوم، يكي ديگه بود
Bidari?Nazaret chie?Berim?
زدم
Berim
وقتي داشتم جواب مي دادم حالم خوب بود.



........................................................................................

Archives

07/04   08/04   09/04   11/04   02/05   10/05   11/05   12/05   01/06   02/06   03/06   04/06   05/06   06/06   07/06   08/06   09/06   10/06   11/06   12/06   01/07   02/07   03/07   04/07   05/07   06/07   07/07   09/07   02/08   03/08   02/10   03/10   04/10   05/10   06/11   11/11   02/12  

Home