Malasema




Sunday, July 30, 2006

٭


















غم بر دلمان سنگين است
سيگارهايمان خسته
لباس تنگ كلمه بر احساسات كيري مي كشيم و بالا مي آوريم
و به خورد نفر بعدي مي دهيم
نفر بعدي مزه مزه ميكند و باز بالا مي آورد
براي نفر قبلي
خب چه مي شود كرد ؟
ما آنقدر گريه نكرده ايم كه همه خاكستر سيگار ها را خاموش كند
ما بيشتر قورت داده ايم
زياد هم دست و پا نمي زنيم
جاي پنجه هايمان نه بر آب گرداب باقي مي ماند
نه بر گرد و خاشاك طوفان ؛ خدا رو شكر ، چقدر اعيونيم
لالايي مادرم هم خوابم نمي كند
خيلي وقت است آرام گريه مي كنم كه مادرم از خواب نپرد
كسي چه مي داند ؛ شايد من دارم براي او لالايي مي گريم
آغوشم كش آمده
اندازه تمام كله هاي دنيا
اندازه كله خودم
خب ما همه مريضيم
دارو هم نداريم
جان به تنم زيادي مي كند
از بس كش آمده ام جاي جاي تنم جر خورده
آبكش شده
هر چه هم درونش "جان" بريزم خونابه چكنده مي ريزد
و جاري ميشود و مي رود
جاري مي شوم و گم مي شود
جاري مي شوم و سر در مي آورم از هر جا
هر جا
اينجا



........................................................................................

Archives

07/04   08/04   09/04   11/04   02/05   10/05   11/05   12/05   01/06   02/06   03/06   04/06   05/06   06/06   07/06   08/06   09/06   10/06   11/06   12/06   01/07   02/07   03/07   04/07   05/07   06/07   07/07   09/07   02/08   03/08   02/10   03/10   04/10   05/10   06/11   11/11   02/12  

Home