Malasema




Tuesday, May 30, 2006

٭
عمو جغد شاخ دار دوس داش سنجابارو بخوره
ولي هيچ وقت نخورد
حتي يه دونه
..
درست مثه ..
آهان...
يه چيزي تو مايه هاي باگ مورن
و اين چه غمي داره



........................................................................................

Wednesday, May 24, 2006

٭
وقتي موهات از زير روسري سفيدن ريخته رو صورتت
سرتو از روي مقوا بلند مي كني
با يه چشمت منو مي بيني
با اون يكي چشمت
- از لاي موهات-
منو ميبيني
و ميگي
" چي ؟ "
ديگه يه دختر نيستي
قاتلي
ق الف تل



........................................................................................

Tuesday, May 23, 2006

٭
تازگي ها آغوشم كش آمده



٭
چس هايي كه در خواب مياد ميره به حسابه چي ؟

خب اينكه چيزي بگي طرف هيچي نفهمه ممكنه كمي نا اميدكننده باشه
يا همچي چيزي
ولي وقتي حس ميكني طرف فهميده ولي جوابي كه ميده نشون ميده هيچي نفهميده كه هيچ
كلي هم پرت رفته و تو مجبوري ساعت ها بحث كني و طرفو بكشوني به صفر و بعدش برسوني به اونجا
ترجيح ميدي خفه شي و بعنوان احمق جمع پتو رو بكشي رو سرت و كسشر بخوني

من الان تازه از خواب بلند شدم و دلم ميخواد وجود داشته باشم ولي خب ندارم
حالا تو بپرس تو چسيدي ؟ وقتي پنجره بازه از كجا بفهمم؟ بويي هم كه نمياد ؛ ...



٭
- لپمو بيارم چه كار ؟
- كه دماغم سردش نشه يه وخ



........................................................................................

Monday, May 22, 2006

٭
همه از زير پل سيد خندان رد ميشن
من
تو
اون
ما



........................................................................................

Friday, May 19, 2006

٭
گفتم برو
اون رفت
و من هم به گا



........................................................................................

Saturday, May 13, 2006

٭
گاهي اوقات يادم مي افتد خيلي چيز ها
چيز هايي كه دوس دارم
و يا بيزارم
يا بهتر بگويم
چيزهايي كه حسي ندارم
حتي چيز هايي كه هيچ وقت اتفاق نيفتاده
و سخت مي گيرد
دلم.

تازگي ها گاهي اوقات بيزار مي شوم
از خيابان هاي داغ و آفتابي و دختر هايي كه بو مي دهند
دختر هايي كه بوي همه چيز مي دهند به غير از خودشان
به غير از بوي خوش زن
بيزارم از دكمه ي آستين كت هاي اتو خورده
حالم از عقربه بزرگه ساعت هاي ديواري به هم مي خورد
هميشه زير گردنم ضربه مي زند
تازگي ها ياد گرفته ام چطور غرق شوم
در سياهي هاي خانه
ياد گرفته ام بي تابي كنم و بغض
ياد گرفته ام هنوز بو بكشم انتظارت را
مثل سيب گاز زده گوشه بشقاب .

از صندلي هاي قهوه اي كلاسمان بيزارم
از لبخند هاي استاد و اخم هايش
بيزارم از سر تكان دادن ها و بيزارم از بودنم
من از گريه نكردنم لجم مي گيرد
پيشتر "من" بيشتر حرف مي زد
تازگي ها خفه شده ؛ گاهي اوقات خون بالا مياورد
و توي خون غلتي مي زند و باز خفه مي شود ؛ نه
وقتي صداي چيزي هميشه باشد ؛ نميشنويش
از بس "من" ميگويد كه ديگر نميشنومش
مثل خدا
از خدا هم بيزارم
خدا وقتي هست كه چيز ديگري نباشد
آخر مي داني ؟
ما نيستيم
ما نيستيم
بهتر بگويم ؛ ما نيستيم .

وقتي كه محكم كونم رو خاروندم
دستم رو بو كردم
بوي گه مي داد ؛ چندشم شد
تازگي ها همه زندگيم بو ميده
بوي گه خدا

از نيستنمان بيزارم .
از فهميدنم و فهماندنم بيزارم .
از بيزار بودنم بيزارم .
از نظام ها حالم بهم مي خورد ؛
بيزارم از جمع هاي قهوه به دست ئيسم دار
با بوي سياست بالا مياورم
حتي از بحث هم بيزار شده ام
كلبه من كجاست ؟
آنجايي كه تا ابد ببوسم و بخندم به هر كثافتي غير از آن
خيلي وقت است صداي زنگ دوچرخه نشنيدم
يا مثلا بوي خانه هاي كاهگلي

تازگي ها زياد مي گويم گاهي اوقات
تازگي ها زياد مي گويم تازگي ها
تازگي ها خيلي بهنگام مي شوم
همه چيز مرتب پيش مي رود
با تمام لبخند هاي بي معني و صبح بخير هايش
و من مي بينم كه بهنگام شده ام
و باز هم بهنگام مي شوم
و دوباره مي شوم
بهنگام



........................................................................................

Saturday, May 06, 2006

٭
ساكتي
و افكار كثيفم مي خندد
هم به تو
هم به من



........................................................................................

Friday, May 05, 2006

٭
گاهي اوقات مي گيرد دلم
بيست سال پير مي شوم
و لبخندي مي زنم
به خاطرات بيست سال پيشم



........................................................................................

Archives

07/04   08/04   09/04   11/04   02/05   10/05   11/05   12/05   01/06   02/06   03/06   04/06   05/06   06/06   07/06   08/06   09/06   10/06   11/06   12/06   01/07   02/07   03/07   04/07   05/07   06/07   07/07   09/07   02/08   03/08   02/10   03/10   04/10   05/10   06/11   11/11   02/12  

Home